معنی آهوی شاخ بلند

حل جدول

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

آهوی

آهوی. (اِ) (در حال اضافه) عیب:
ولیکن نبیند کس آهوی خویش
ترا روشن آید همی خوی خویش.
فردوسی.
چنین گفت آنکس که آهوی خویش
ببیند بگرداند آیین و کیش.
فردوسی.
چه فرمائیَم چیست نیروی من
تو دانی هنرها و آهوی من.
فردوسی.
هر آنکس که آهوی تو با تو گفت
همه راستیها گشاد از نهفت.
فردوسی.

آهوی. (اِ) (در حال اضافه) آهو. غزال:
یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان
وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان.
حافظ.


شاخ شاخ

شاخ شاخ. (ص مرکب) پاره پاره. (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات) (آنندراج) (شعوری). به درازا همه جا دریده. جداجدا به درازا. ریش ریش. چاک چاک. لخت لخت. تارتار. قطعه قطعه. پارچه پارچه. تکه تکه. و رجوع به شاخ شود:
چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز آن حسرت
که موی دیدم شاخی سپید در شانه.
مسعودسعد.
بر سینه شاخ شاخ کنم جامه شانه وار
کز هیچ سینه بوی رضائی نیافتم.
خاقانی.
ای شده بر دست توحله ٔ دل شاخ شاخ
هم تو مطرّا کنان پوشش ارکان او.
خاقانی.
بیندیش از آن دشتهای فراخ
کز آواز گردد گلو شاخ شاخ.
نظامی.
خرقه ٔ شیخانه شده شاخ شاخ
تنگدلی مانده و عذری فراخ.
نظامی (مخزن الاسرار ص 140).
بخشمی کامده بر سنگلاخش
شکوفه وار کرده شاخ شاخش.
نظامی.
بر آتش نهاده لویدی فراخ
نمکسود فربه در او شاخ شاخ.
نظامی.
این زمین و آسمان بس فراخ
کرد از تنگی دلم را شاخ شاخ.
مولوی (از فرهنگ جهانگیری).
وقت تنگ و میرود آب فراخ
پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ.
مولوی.
|| چیز از هر جا شکسته و پر از شکاف و درز. (ناظم الاطباء). || منشعب. متشعب. متفرق. رجوع به شاخ شاخ شدن شود. || گوناگون و رنگارنگ. (آنندراج).


آهوی تاتار

آهوی تاتار. [ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتاری. آهوی تَتر. آهوی تتاری. آهوی ختن. آهوی ختا. آهوی خرخیز. آهوی مشک.آهوی مشکین. غزال المسک. دابهالمسک. آف. آهوی چین.


آهوی ختا

آهوی ختا. [ی ِ خ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی خرخیز

آهوی خرخیز. [ی ِ خ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی خطا

آهوی خطا. [ی ِ خ َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی تتری

آهوی تتری. [ی ِ ت َ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی ختن

آهوی ختن.[ی ِ خ ُ ت َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی تاتاری

آهوی تاتاری. [ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آهوی تاتار.


آهوی مشکین

آهوی مشکین. [ی ِ م ِ / م ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آهوی تاتار:
یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان
وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان.
حافظ.

معادل ابجد

آهوی شاخ بلند

1009

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری